اعتراف می کنم دختر خاله ام رو بعد از مدت ها دیده بودم و هفت ماهه باردار بود. خیر سرم اومدم جنسیت بچه رو بپرسم گفتم خب حالا قراره مامان شی یا بابا؟!
یه بار تو سال سوم دبیرستان بودیم.رفته بودیم زیر زمین مدرسه برنامه داشتن واسه دهه فجر.حساب کن نزدیک 300 نفر نشسته بودن.بعد یه هو معاون پرورشیمون چند نفرو صدا کرد گفت بیان واسه مسابقه.بعد یکیشون مثل اینکه خودش اومده بود و معاون نگفته بود که تو هم بیا.به جون خودم جلوی 300 نفر پشت بلندگو گفت:کی به تو گفت بیای برو گمشو....بعد یه دونه بهش زد جلوی همه......
من کنار رفیقم بودم خدا وکیلی از خنده از چششامون اشک میومد.نفس نمیتونستیم بکشیم....بعد یه مدت رفیقم گفت یادته اون ماجرارو...گفتم آره، چه طور؟ گفت: اونروزی از شدت خنده من نتونستم جلوی خودمو بگیرم، خودمو خیس کردم.......
چند سال پیش با دوستام رفتیم شمال.حساب کن ساعت 6 صبح راه افتادیم، 23 ساعت بعد خونه بودیم....دلیلشم این بود تا شمال رسیدیم دیدیم داره بارون میاد برگشتیم.
خدا ووکیلی سفرو داشتی.....اینم یه نفر سفر اضافه شدن به سفرای مردم
بدبختی ما رو نگا....
تجربه به من ثابت کرده هرچی مطب یه خانوم دکتر دندونپزشک شیکتر باشه و خودش هم هرچه زیباتر و باکلاس تر باشه و ملیحتر لبخند بزنه وحشیانه تر کارشو انجام میده...ایندفه میخام برم پیش یه دکتره مرده و کچله و چاقه ومطبشم دربو داغونه.
خواهرم و دختر داییم پشت کنکوری هستن
پارسال نتیجه هر دوتاشونو
من گرفتم اما امسال هیچکدوم
حاظر نیستن من اینکارو بکنم
آخه پارسال انقد اذیتشون کردم
نمیدونید چه حالی میداد وقتی ازشون میپرسیدم رتبت دقیقا چن بود؟
وای که چقد بد جنسم:))))
چن وقت پيش بابابزرگم فوت كرد...بعد من ي پيام تو گوشيم داشتم ب اين مضمون(به یارو میگن طاقت شنیدن خبر بد داری ؟میگه آره ، گفتن بابات مرد!گفت: خاک تو سرت فکر کردم یارانه ها رو قطع کردن!آقا من اينو فرستادم برا عموم...گفتم حالا كلي كيف ميكنه.بعد از اينكه فرستادمش،تازه فهميدم امروز چهلم بابابزرگم بوده و چ غلطي كردم.....خلاصه تا ي ماه دور و بر خونه عموم آفتابي نشدم.....
دوران راهنمایی
یه معلم بد اخلاق
داشتیم که ازش خیلی میترسیدیم
یه روز تصمیم گرفتم حالشو بگیرم
رفتم پودر گچ پای تخته سیاهو برداشتم و یه ضربدر کشیدم رو صندلیش گه اومد نشست روش و یه ضربدر افتاد رو شلوار سیاهش
وقتی تو کلاس راه میرفت بچه ها خندشون میگرفت که یهو عصبانی شد و چشمتون روز بد نبینه؛؛؛
قدیما یادش بخیر تو کل مهمونی دنبال یه بازی بودیم که انجام بدیم.
تا بازی پیدا میکردیم و میاومدیم انجام بدیم میرفتیم خونه.
یه بنده خدایی هدفون مدفون میفرشون تعریف میکرد:
یه روز به یکی یه هدفون فروختم بعد چند روز اومد گفت سوخته یکی دیگه میخوام براش مدل هارو اوردم یکیو انتخاب کرده وقتی خواست تستش کنه گوشیشو دراورد و گفت اتفاقا اون یکی رو هم به همین زدم که سوخت!
من :O!!!!!
چندسال پيش از رو بيكاري با دوستامون يه بازي راه انداخته بوديم ميرفتيم تو يه محله و هرشب نوبت يكيمون ميشه كه با لگد بزنيم به در خونه ها بالخره نوبت به من رسيد از شانسم يه درتخته اي قديمي بود يه لگد محكم زدم در افتاد منم افتادم تو حياط خونه مال افغاني ها بود بيچاره ها همينجور داشتن نگام ميكردن يهو يكيشون حركت كرد منم هول شدم داد زدم و دويدم بيرون،تا الان دوستام به خاطر اون شب سوژم ميكنن
یکی از لذت های بچگیم این بود که دستمو تا آرنج بکنم توی کیسه برنج
آی حال میداد آی حال میداد
آی مامان صداش در می اومدD:
نصفی از کودکیم رو میخاستم رو سقف خونه راه برم ولی نشد
بچه که بودم قارچخور بازی میکردم ، بعدش فک میکردم قارچ بخورم بزرگ میشم !
واسه همین مدتها راه میرفتم و سرم رو میزدم زیره تاقچهی خونهمون که ازش قارچ دربیاد بخورم !!!
دیگه داشتم ضربه مغزی میشدم که بابام کارگر گرفت تاقچه رو خراب کرد !!!
تعداد صفحات : 344
امروز تو فروشگاه ...
با همکارم نشسته بودم...
یه بار با یه...
يه بار رفته بودم عروسي...
بچه بودم مامانم...
يکي از بچه ها...
دوستم پفک بهم ...
بابام...
وقتي بچه بودم يه ...
دو سه روز پیش به یکی ...
یادمه دوره دبیرستان به معلما میگفتیم ...
مردم از بیکاری هرجا
خاطرات شيرين...
جمعه ها .....
با مامانم رفتيم....
خواهر زادم 5 سالشه آهنگ pitball گذاشتم ميگه....