بازدید : 104
1394/1/5 زمان : 21:02
امروز ظهر مامانم تو آشپزخونه داشت غذا می پخت رفتمبوسیدمش میگم خسته
نباشی مامانم خیلی عاشقتم:-* برگشته عصبانی میگه عوض این کارات یکم به
حرفام گوش بده اونقد میری فیسبوک مجازی شدی! من:| یعنی آدم نمیتونه
ابرازاحساساتم بکنه!مامان بی اعصابه داریم؟؟:|
امروز تو فروشگاه ...
با همکارم نشسته بودم...
یه بار با یه...
يه بار رفته بودم عروسي...
بچه بودم مامانم...
يکي از بچه ها...
دوستم پفک بهم ...
بابام...
وقتي بچه بودم يه ...
دو سه روز پیش به یکی ...
یادمه دوره دبیرستان به معلما میگفتیم ...
مردم از بیکاری هرجا
شاید خیلی ها مثل من بودن ...
مردم از ننه باباشون ویلا و ماشین و پول به ارث می برن....
به مامانم ميگم ....
تو اتاقم نشسته بودم کارامو انجام می دادم یهو....