رفتم یه پیراهن خریدمپوشیدم مادرم دیده میگه عوضی عجب پیرهنی خریدی لامصب چقدر بهت میاد ! یه ماشالا از زبونش در نیومد ! فک و فامیله دارم ؟!
رفتم یه پیراهن خریدمپوشیدم مادرم دیده میگه عوضی عجب پیرهنی خریدی لامصب چقدر بهت میاد ! یه ماشالا از زبونش در نیومد ! فک و فامیله دارم ؟!
شاید خیلی ها مثل من بودن :
بچه که بودم 10 ساله ، دلم میخواست تو فروشگاه بزرگا گم بشم بعد برم دفتر گم شده ها از اونجا تو بلندگو اسممو بگن برام افتخار بود ! جالب اینکه 2 یا 3 بار با هم دستی مامان و بابام اینکارو کردم یعنی الکی خودمو به گم شدن زدم ، خیلی هم بازیگریم خوب بود آخه مثل بارون اشک میریختم مسوول های فروشگاه زود برام کیک و آبمیوه میاوردن تو بلندگو اسممو صدا میزدن مامانم هم بعد از 10 دقیقه میومد دنبالم ! منم حسابی کیف میکردم انگار دنیا رو بهم بخشیده بودن
بر اساس یک داستان واقعی:
یک بار سر کلاس بکی از بد ترین معلمام(کی میزد دهن دماغو ادمو خونی میکرد)گوشیم با اهنگ(گوشی ور دار که با هات کار دارم کاردارم) زنگ خورد در همون لحظه عزراعیلو با دو تا چشام دیدیم خدا رو شکر که زنگ خورد و سریع فرار کردم.
شاید خیلی ها مثل من بودن :
بچه که بودم 10 ساله ، دلم میخواست تو فروشگاه بزرگا گم بشم بعد برم دفتر گم شده ها از اونجا تو بلندگو اسممو بگن برام افتخار بود ! جالب اینکه 2 یا 3 بار با هم دستی مامان و بابام اینکارو کردم یعنی الکی خودمو به گم شدن زدم ، خیلی هم بازیگریم خوب بود آخه مثل بارون اشک میریختم مسوول های فروشگاه زود برام کیک و آبمیوه میاوردن تو بلندگو اسممو صدا میزدن مامانم هم بعد از 10 دقیقه میومد دنبالم ! منم حسابی کیف میکردم انگار دنیا رو بهم بخشیده بودن
رفته دكتر،دكتره دست زده ديده رنگه .
عمه متوهمي داريم...
بابام قـــــــــــش می کرد از خنده!!!!! من (قیافه یه پسر بچه مو بور تپل دماغ آویزون رو تصور کنین): :| :| :| :| :((((((
بابای کودک آزاااااااااااااره من داشتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیشب بابام از دستشویی اومده بیرون ، میگه : بـــــــــو ، سرده ، کاپشنم کــــو ؟؟ فک و فامیله داریم!!!؟؟
تعداد صفحات : 344