چندسال پيش از رو بيكاري با دوستامون يه بازي راه انداخته بوديم ميرفتيم تو يه محله و هرشب نوبت يكيمون ميشه كه با لگد بزنيم به در خونه ها بالخره نوبت به من رسيد از شانسم يه درتخته اي قديمي بود يه لگد محكم زدم در افتاد منم افتادم تو حياط خونه مال افغاني ها بود بيچاره ها همينجور داشتن نگام ميكردن يهو يكيشون حركت كرد منم هول شدم داد زدم و دويدم بيرون،تا الان دوستام به خاطر اون شب سوژم ميكنن
امروز تو فروشگاه ...
با همکارم نشسته بودم...
یه بار با یه...
يه بار رفته بودم عروسي...
بچه بودم مامانم...
يکي از بچه ها...
دوستم پفک بهم ...
بابام...
وقتي بچه بودم يه ...
دو سه روز پیش به یکی ...
یادمه دوره دبیرستان به معلما میگفتیم ...
مردم از بیکاری هرجا
به مامانم ميگم مامان اومدني لباس مشكي رو بيار ميگه ....
اینترنت خونه رو تازه وصل کرده بودیم ....
بر اساس یک داستان واقعی...