close
آخرین مطالب
  • هاست وردپرس تحویل آنی
  • فود کده
  • JOK - اس ام اس , جوک , عکس طنز

    بازدید : 329
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:51
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    امروز تو فروشگاه ...

    امروز تو فروشگاهاسباب بازی خانمه فوردو برداشته بود داد به بچش گفت بیا این بی ام و رو بگیر!
    من:||
    کارل بنز:||
    هیتلر:©©

    بازدید : 230
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:50
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    با همکارم نشسته بودم...
    با همکارم نشسته بودمخانومه اومده میگه : ببخشید من با این مدرکم که از اینجا میگیرم می تونم آژانس هواپیمایی بزنم
    منم با خوشحالی گفتم : اون دیگه به ما مربوط نیست ما فقط مدرک میدیم باید برید « اداره هوا فضا » ...
    همکارم :))))))
    خانومه :o
    من :|
    ناسا:|
    اداره تخیلی هوافضا:|
    بازدید : 315
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:47
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    یه بار با یه...

    یه بار با یهبنده خدایی دعوام شد در حد بزن بزن!!!بعد یهو دیدم وسط دعوا نشست شروع کرد خندیدن گفتم واسه چی میخندی؟؟گفت چرا وقتی مشت میزنی مثل این فیلم هندیا صداشم در میاری؟؟؟ :)))

    بازدید : 227
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:44
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    يه بار رفته بودم عروسي...
    يه بار رفته بودم عروسي...
    اومدم زبون بريزم و تعارف كنم و از اين حرفا..كه خواهر داماد و ديدم داشتم باهاش سلام عليك ميكردم كه گفتم:
    سلام خوب هستين.خوش اومدين!!!!!!!!!!!
    بازدید : 236
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:42
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    بچه بودم مامانم...

    . روز اول منو برد مهد کودک؛مربیا جلو اونا بازی گرگم و گله میبرم رو اجرا کردن ؛من شدم سردسته گله؛مربی هم شد گرگ؛
    مربی:گرگم و گله می برم...
    من با صدای بلند و رسا:تو غلط میکنی گله منو ببری :@
    مربی :/
    مامان :0

    بازدید : 245
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:41
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    يکي از بچه ها...

    يکي از بچه هالپ تاپش رو آورد پيش من ، وصلش کردم به مودمم که فايل دانلود کنم
    ميگه دانلود نکن حجمم کم ميشه ! :|
    يعني تا اين حد :)

    بازدید : 339
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:24
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    دوستم پفک بهم ...

    دوستم پفک بهمتعارف کرد دوتا برداشتم گفت خب دیگه بسته .برگشت دستش خورد به درخت نصفش ریخت تو جوب!( کلید اسرار ) ... :)))

    بازدید : 215
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:22
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    بابام...

    بابام: بده موبایلتو ببینم !!!
    من: بابا یه لحظه وایسا رمزشو بزنم!
    Delete SMS
    Delete Video
    Delete picture
    Delete music
    Delete private
    Delete number
    FORMAT MeMoRy CARD
    من: بیا بابا من چیزی ندارم که ازتون مخفی کنم!
    بابام: نه میدونم، من فقط میخواستم ساعتو ببینم!
    من: |:
    بابام: (:

    بازدید : 213
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:16
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    وقتي بچه بودم يه ...

    وقتي بچه بودم يهسبد ميوه بزرگ داشتم ازاينا كه توش البالو ميچينن. بعد بهش طناب ميبستم و مينداختم دور كمر پسر همسايمون كه چند سال از من بزرگتره ميگفتم برو اسب من اونم چهار نعل ميتاخت . حالا بعد بيست سال اومده خواستگاريم تو چشام زل زده ميگه بچه بودم اسب بودم ميذاري از اين به بعد خر بشم
    منم گفتم برام مهم نيست اخه من فكركردم شاهزاده ي سوار بر اسبو اوردي

    بازدید : 206
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:17
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    دو سه روز پیش به  یکی ...

    د و سه روز پیش به یکیشماره دادم شب بهم اس داد یکی دو ساعت باهاش اس ام اس بازی کردم از اولش من گفتم اسمم شهریاره هر چی گفتم اسمت چیه نمیگفت. خلاصه اخرش موقع شب بخیر بش گقتم نگفتی اسمت چیه ها؟ بنده خدا اومد کلاس بزاره گفت : من همونیم که شبا تو آسمونه! منم گقتم :بیشتر توضیح بده متوجه نشدم:دی گفت مگه شب چند تا چیز تو آسمون داریم ؟ منم گفتم :خفاش هست جغد هست کودومشون ؟ بی جنبه گوشیشو خاموش کرد :دی

    ملت اعصاب ندارن :)

    بازدید : 219
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:17
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    زمستون پارسال بود...

    زمستون پارسال بوددوستم با بدبختی از استاد ریاضی مهندسی خواسته بود تا یه بار دیگه ازش امتحان بگیره اونم با کلی التماس راضی شد برف اومده بود شدید دوستم داشت برفارو از رو ماشین پاک میکرد یه دفعه یه صدا گفت : اشکان بودی؟ اونم فکر کرد منم گفت په نه په!!! بعد یهو برگشت دید استاد وایستاده داره نگاش میکنه!!! بعد از کلی استرس و سکوت همگی زدیم زیر خنده.

    بازدید : 187
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:10
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    یه دبیر داشتیم...

    یه دبیر داشتیمتا میومد سر کلاس میشس تا اخرم پا نمیشد هر چی بچه ها اسرار میکردن پاشه رو تخته بنویسه،نمیپاشید.
    صندلی بیرون میزاشتیم میرف می اورد...
    یه روز اولای جلسه گوشیش زنگید رف بیرون جواب بده من فوری رفتم صندلی رو از پنجره انداختم بیرون.
    فکرشو بکنید از طبقه سوم بیفته چی میشه و چه صدایی میده... وقتی اومد:O
    تا اخر به همین حالت کنار تختهئ وایستاد

    بازدید : 188
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:06
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    بچه ک بودم ...

    بچه ک بودمافسانه زورو رو نگاه میکردم و جوگیر میشدم
    میرفتم از نونوایی و
    مغازه ها دزدی میکردم میدادم ب فقرای شهر
    حالا ک بزرگتر شدم
    کارم شده سرقت بانک و خودرو های حمل پول و دادن اون ب افراد فقیر و بیچاره
    واقعا مایع افتخار این مرزو بوم شدم
    والااأاااأاااأ

    بازدید : 189
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:07
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    بچه ک بودم...
    بچه ک بودمکارتون فوتبالیستارو ک میدیدم جو گیر میشدم
    توپو برمیداشتم
    و شروع میکردم شوت زدن
    موقعی ک میخورد ب شیشه ها و خورد میشدن
    پیش خودم کلی ذوق میکردم ک مثل کاکرو چ شوتهای قوی میزنم:-‏)‏
    بازدید : 180
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:07
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    دوران اول دبیرستان...

    دوران اول دبیرستان
    اوج رذالت ما بود دوران اول دبیرستان
    اوج رذالت ما بود
    هر روز کلاسو تعطیل
    میگردیم و رو تخته سیاه کلی فحش مینوشتیم تا کسی سر کلاس نمونه
    میخام بگم با چ مشقت و سختی هایی درس خوندیم
    والا؛؛؛

    بازدید : 189
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:07
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    قدیما وقتی میرفتیم ...

    قدیما وقتی میرفتیمدم در همسایه و دخترش درو باز میکرد انقد خجالت میکشیدیم ک یادمون میرفت چیکار داشتیم
    حالا دختر همسایه میاد دم در
    داداش 5 سالم بهم میگه برو ردش کن بره
    یه بار تو روش خندیدم کنه شده ول کن نیست
    تفاوت نسل ها چقد زیاد شده!!!!:-‏|‏

    بازدید : 201
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:08
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    یادتونه سوپر ماریو بازی میکردیم...

    یادتونه سوپر ماریو بازی میکردیم
    موقعی ک ب جوجه تیغی میخورد
    چن متر میرفت هوا
    بعد با چشمای گرد شده نگامون میکرد
    الان دارم فکر میکنم تو اون لحظه با زبون بی زبونی داشته فحش بارمون میکرده:‏)‏

    بازدید : 183
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:08
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    قبلانا ک تازه داشت...

    قبلانا ک تازه داشتپشت لبمون سبز میشد هر روز صورتمونو اصلاح میکردیم تا ریشمون در بیاد
    بابا میگفت پسر انقد نتراش صورتتو یه روز از دستش خسته میشی
    حالا بعد از چن سال تازه ب حرف بابام رسیدم
    کاش کوسه بودم!!!!!!
    :‏)))‏

    Ali
    بازدید : 192
    دوشنبه 10 فروردين 1394 زمان : 15:09
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    مامانم هر وقت پشت تلفن ميخواد....

    مامانم هر وقت پشت تلفن ميخوادبا خالم تيريپ صميميت برداره ميگه جوجه هات(بچه هات)چي كار ميكنن.
    خاله منم ميگه خوبن.توله تو چي كار ميكنن.
    فك فاميله ما داريم؟

    Ali
    بازدید : 195
    يکشنبه 9 فروردين 1394 زمان : 23:19
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5

    ما یه رسم خانوادگی داریم اونم اینه که....

    ما یه رسم خانوادگی داریم اونم اینه کهوقتی سفره غذا رو پهن می کنیم یا آب میاریم لیوان نمیاریم یا لیوان میاریم آب نمیاریم .

    این رسم در کل فامیل ما هستش و نسل به نسل منتقل میشه.
    کلا خود درگیری داریم!!!!!!

    تعداد صفحات : 344

    درباره ما
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    چت باکس




    captcha


    پیوندهای روزانه
  • آرشیو لینک ها
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 345
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • بازدید امروز : 55
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 56
  • بازدید ماه : 458
  • بازدید سال : 12420
  • بازدید کلی : 60183
  • کدهای اختصاصی