اعتراف می کنم وقتی دبستان و راهنمایی بودم بعضی معلما که خدا از سرشون نگذره می گفتند باید نتیجه های برگه امتحانارو ببریم ولیمون (پدر یا مادر ) امضا یا اثر انگشت بزنن منم که همیشه نمره هام درخشان بود ناچاراً مجبور بودم خودم با انگشت پام جای پدرم اثر انگشت بزنم ی روز یکی از معلما بهم گفت بابات کارگره اینقدر انگشتش بزرگه
امروز تو فروشگاه ...
با همکارم نشسته بودم...
یه بار با یه...
يه بار رفته بودم عروسي...
بچه بودم مامانم...
يکي از بچه ها...
دوستم پفک بهم ...
بابام...
وقتي بچه بودم يه ...
دو سه روز پیش به یکی ...
یادمه دوره دبیرستان به معلما میگفتیم ...
مردم از بیکاری هرجا
یه بار همه ی داییم ها و خاله هام و همسراشون...
جمعه ها از خالم ببرسيم امروز جند شنبه است....
زمستون پارسال بود...
ما یه رسم خانوادگی داریم اونم اینه که....
داداشم اب ریخته رو خاک بوی اب و خاک بلند شده میگه....